داستان زیبای نامه ای به چامسکی
از سری داستان های نامتعارف و سخت مفهوم
منبع :
کتاب در جستجوی صبح ، در جاده های مه آلود
به ادامه ی مطلب مراجعه کنید ...
نیمه ی دوم فروردین
صبح آدینه
پشت پنجره : دو قمری
صدای فریاد یک کودک
از خانه ی همسایه
قمری ها پرواز می کنند
پنجره را باز می کنم :
نسیمی ملایم ، آفتابی دل انگیز
پشت میز تحریر می نشینم
و شروع به خواندن می کنم :
مقاله ای از یک نویسنده ی روسی
درباره ی داستان ((مسخ))
در حین خواندن به پنجره نگاه می کنم ،
شاید قمری ها بازگشته باشند
می بینم پیچکی
از پنجره وارد اتاق می شود ،
به سوی من می خیزد
و دور کمرم حلقه می زند
پیچک
این نام را چندبار تکرار می کنم
واژه ، نخست در دهانم
و سپس در ذهنم جا به جا می شود
از خود می پرسم :
چرا پیچک ؟
چرا نام این گیاه پیچک است ؟
چرا مار نیست ؟
چرا ریسمان نیست ؟
چرا تا این حد اسیر واژه ها ؟
چرا از چنگ آنها نمی گریزیم ؟
دیگر با مردم حرف نمی زنم
کسی زبان مرا نمی فهمد
واژ] هایم تغییر شکل داده اند ،
مسخ شده اند ،
مانند قهرمان داستان ((مسخ))
مدتی است که به آلاسکا آمده ام
و احساس می کنم که آزادم
هر روز صبح
پنگوئن ها را گرد خود جمع می کنم
و با آنها
با زبانی که خود ، آن را ساخته ام ،
سخن می گویم
آنها زبان مرا درک می کنند
حتی یکی از آنها پیشنهاد می کند
نامه ای به ((چامسکی)) بنویسیم
و او را از نتیجه ی کارم آگاه کنم
من پیشنهاد او را می پذیرم ،
اما آیا زبان شناش بزرگ
سخنان مرا درک خواهد کرد ؟
باید آزمایش کنم
سلام
مرسی بهم سر زدی
قالبتم خیلی خوشکله داری پیشرفت میکنیا کلک
من آپم بیا
یا علی
ممنون عزیزم
حتما بهت سر می زنم